می نویسیم "ساز و آواز" پس سازش کو
کنسرت محمد رضا شجریان و گروه شهناز ( شب سوم)
با هنر ، صدا ، ادبیات و هوش استاد محمد رضا شجریان بسیاری چون من زیسته اند و به قولی معنوی ایشان امانتی بوده اند در عرصه خاک چون دیگر جواهر... نه بت می دانم ایشان را نه اعتقاد دارم به شجریان دیگری نیاز داریم و نه به این که کار های ایشان همیشه بدون نقص... اما چه بسیار صدای ایشان احترام مرا بر می انگیزد.
کنسرت متفاوتی را شاهد بودیم از ایشان و گروه شهناز. علت را تفاوت در آهنگسازی آقای درخشانی می دانم.
صدایی متفاوت نسبت به دیگر گروه هایی که استاد تا حال با آنها کار کرده و این تفاوت مثبت است .
صدای گروه نسبت به کنسرت های دیگر در این سالن در شب سوم کنسرت شنیدنی و دلنشین بود.
تنظیم های آقای درخشانی را آنها که می شناسند می دانند... خطوط چند لایه صدایی که باعث خسته نشدن گوش نسبت به تک خطی می شود . ایشان تبحر دارند در این شیوه. اما حرکت ها تا حد زیادی قابل حدس وآشنا بودند و باعث می شود شنونده عامی هم در مجموع صدای گروه را بفهمد و درک کند.
اما نمی توانم از نقص بزرگ گروه گذشت و بیان نکرد هر چند نقاط مثبت دیگر کنسرت را هنوز نگفته ام. زیرا طولانی ترین بخش همین بخش بود.
بزرگ ترین نقص در تک نوازی ها و جواب آواز هاست که حتی نمی شود با این فلسفه که شجریان می خواهد جوانان را راه بیاندازد توجیه کرد ... آخر این همه بخش آوازی و این همه سهل انگاری در این بخش ... خود می نویسیم ساز و آواز پس سازش کو ... آقای جهان آبادی چه می کنند در جواب استاد آن هم با این همه اعتماد به نفس ... نه تکنیک روشنی نه احساس عمیقی ... برایم اسم و رسم ایشان جای تردید شد...نه نمی توانم به استاد شک کنم که اصلن گوش نمی دهند به کسی که جواب می دهد... اتفاقن گوش می دادند ... تمام آواز ها با شروعی بسیار گیرا چرا کم کم حس عمیقش را از کف می داد ... نوازنده ها در مجموع اصلن منحرف می کردند حس آواز را ... تنها آقای صفایی به دقت خط استاد را دنبال می کرد و جناب در خشانی ... هر چند که مضراب های ایشان سعی در نشان دادن صلابت داشتند اما هماهنگی مضراب و پنجه خوب نبودند و صدای بسیاری از مضراب ها پاک و روشن نبودند. اما آقای صفایی بسیار تمیز می نواختند که احترام بر انگیز بود.
آقای ابراهیمی اعتقاد دارم با عود تار می نواختند و ایشان نیز نتوانستند استاد را مست کنند که با احساس دنبال کنند ارائه آواز را و پاساژ هایی که انتخاب کرده بودند نظافتش کم بود و هیجان بیشتر موج می زد تا احساس.نی خوش صدا بود اما احساس کلیشه ای می داد و در خدمت لحظه و سن نبود و به نظر می آمد مفروضات خویش را می نوازند ... که خب آقای شاهو عندلیبی نوازنده چیره دستی است اما وقتی برای بار سوم شروع کرد به جواب من شخصن از کار و کنسرت بیرون افتادم... انتظار داشتم که ساز بسیار با احساس آقای معتمدیان و رباب مهدی امینی با احساس آتشینش و قیچک را که آقای ناصحی می نوازند بشنویم که... گویا آقای جهان آبادی و شاهو دردانه های گروه بودند!!!
انتخاب اشعار استاد شوق برانگیز بودند و اجرای نت های بالا آن هم بعد از کسالتشان شور بر انگیز.
قطعات گروهی در حد کمال یک گروه ایرانی و تمرین شده و منظم بودند که جای سپاس از اعضا و سرپرست دارد...
اما در مجموع لطافت بسیار کار که به خاطر اهمیت ساز های کششی و نحوه آهنگسازی بود کمی خسته کننده می شد و استفاده از دف و یاد آوری سر ضرب ها نتوانست از این یکنواختی کل اثر بکاهد. گفتم دف و نمی توانم از اجرای شورانگیز آقای رضایی نیا نگویم در اجرای قطعات.حضور سه تار که تمام تعلق خاطر زنده گی حرفه ایم بوده را در این گروه درک نکردم. می دانم که یک جمله را در کل قطعات گروه به تنهایی که بقیه ساز ها فضا را خالی کرده بودند نواخت اما باز هم درک نکردم... سه تار ساز توانایی ست اگر درست برایش بنویسیم و ...
در مجموع ملودی ناب نویی را در قطعات شاهد نبودیم... کمی این ور تر و کمی آنور تر از این ملودیها را زیاد شنیده ایم اما تنظیم ها کنسرت را به این لحاظ زنده نگاه داشته بود. همان استفاده از پاساژ هایی بخش ساز های بم گروه وحرکت هایی خط های فرعی در فواصل چهارم و پنجم ...
کوک سریع و مثال زدنی گروه عالی بود. که باید تشکر بسیار کرد از تلاش گروه...
سه تار به لحاظ ساختار ساز ساده ای ست